ونسا هیلز و کانون توجه بوداپست: داستان پشت بازیگری او برای پیر وودمن
نگاهی صمیمی به تست بازیگری اوکراینی ونسا هیلز با پیر وودمن در بوداپست در 29 نوامبر 2024، که لحظات صمیمانه، دیالوگ های جذاب و ساخت یک ستاره را آشکار می کند.
مجموعه: بازیگران، فیلم 6 – بازیگران سخت با ونسا هیلز
از Woodman Casting X دیدن کنید و این صحنه را تماشا کنید!
صحنه ای در بوداپست
پایتخت مجارستان در 29 نوامبر 2024 پرهیاهو بود. بوداپست که به خاطر جذابیت سینمایی و فرهنگ سرزندهاش شناخته میشود، صحنه را برای لحظهای برجسته در زندگی حرفهای رو به رشد ونسا هیلز ایجاد کرد. بازیگر اوکراینی با آمیزهای از اراده و کنجکاوی به استودیوی حومه شهر رسید، انرژی جوانی او در حالی که برای تست بازیگری با کارگردان افسانهای پیر وودمن آماده میشد، مشهود بود.
ونسا شب قبل به یکی از دوستانش گفته بود: "این فرصتی است که نمی توانم از آن بگذرم." "اگر من این را دریافت کنم، به معنای همه چیز است."
همانطور که دوربین ها شروع به چرخش کردند، کیفیت ستاره ونسا به زودی درخشید.
- تاریخ سوینگرز خشن می شود، ونسا هیلز 3 در 1 dp، اتمسفر، تهوع، کتک زدن، ضربات نامرتب در دهان و بلع (توماس استون، امانوئل تورکومادا، جو دی مارکو، ونسا هیلز – AnalVids)
- شاخدار PAWG ونسا هیلز در یک دیلدو تهوع می کند
- دو یورولوت بلوند داغ در مقابل دو خروس بزرگ سفید (زلتا شاین، آرون جیمز، کریس بامر، ونسا هیلز)
ونسا با پیر: اولین برداشت ها ملاقات می کند
صبح با انرژی آرام و در عین حال پربار شروع شد. اتاق مینیمالیستی بود – یک دیوار سفید ساده، یک میز با چند کاغذ پراکنده، و یک دوربین – با این حال هوای مهمی داشت. ونسا با لباسی ساده اما شیک وارد شد که نشانه ای از حرفه ای بودن و آمادگی او بود.
پیر وودمن، مردی با شهود تیز و موفقیت های بی شمار، با دست دادن و لبخندی گرم از او استقبال کرد. شهرت او بهعنوان یک مدیر انتخاب بازیگر خواستار اما با بصیرت پیش از او بود و اعصاب ونسا قابل لمس بود.
پیر شروع کرد و به او اشاره کرد که بنشیند: "ونسا هیلز، خوش آمدید." "به من بگو، امروز چه چیزی تو را به اینجا آورده است؟"
صدای ونسا ترکیبی از اعصاب و هیجان را به همراه داشت. سالها کار شما را تحسین کردهام. من اینجا هستم زیرا معتقدم استعداد و اشتیاق مورد نظر شما را دارم.»
پیر با تعجب ابرویی را بالا انداخت. "استعداد و اشتیاق خوب هستند، اما کافی نیستند. از چالشهایی که بهعنوان یک بازیگر با آن روبرو بودهاید، بگویید.»
ونسا چند لحظه وقت گذاشت تا افکارش را جمع کند. «به دلیل بازیگر بودن در اوکراین، فرصتها کمیاب است. برای هر نقشی باید بجنگی، و گاهی احساس میشود که در خلأ فریاد میزنی. اما این مبارزه به من تاب آوری را آموخت. من امروز اینجا هستم زیرا یاد گرفته ام که چگونه پیش بروم.»
پیر سرش را تکان داد که تحت تأثیر صراحت او قرار گرفته بود. «تاب آوری یک عنصر کلیدی است. حالا بیایید ببینیم چه چیزی دارید.»
فرآیند ریخته گری: آزمون تطبیق پذیری
آزمون با یک سری تمرینات بداهه نوازی شروع شد که برای آزمایش توانایی ونسا در سازگاری طراحی شده بود. دستورات پیر دقیق و در عین حال بی پایان بود و ونسا را وادار کرد تا روی پاهایش فکر کند.
پیر دستور داد: "تصور کنید در لبه یک صخره هستید." «توسط کسی که به آن اعتماد دارید به شما خیانت کرده است. واکنشت را به من نشان بده.»
قیافه ونسا فوراً تغییر کرد. چشمانش پر از احساسات، آمیزه ای از خشم و دلشکستگی بود، وقتی جلوتر می رفت و طوری دستش را دراز می کرد که انگار می خواست با یک دشمن نامرئی روبرو شود. صدایش با شدت خام شکست.
"چطور تونستی؟ بعد از همه چیزهایی که پشت سر گذاشتیم؟» با صدای لرزان فریاد زد. "من به شما اعتماد کردم!"
پیر به پشتی صندلی خود تکیه داد و او را از نزدیک مشاهده کرد. "خوب. حالا همین صحنه را بگیرید، اما این بار دردتان را با طنز پنهان می کنید. بیایید ببینیم چگونه با آن برخورد می کنید.»
رفتار ونسا یک بار دیگر تغییر کرد. او به زور لبخندی بداخلاق زد و خنده تلخی را بیرون داد.
او با کنایه گفت: «خب، حدس میزنم این یکی از راههای جالب نگه داشتن چیزها باشد. "به هر حال چه کسی به وفاداری نیاز دارد؟"
پیر دست هایش را به هم زد، به وضوح خوشحال بود. "عالی شما سریع هستید. حالا بیایید یک قدم جلوتر برویم.»
در طول یک ساعت بعد، ونسا در سناریوهای مختلفی قرار گرفت، از لحظات درون نگری آرام گرفته تا صحنههای درام پرمخاطره. توانایی او در تجسم شخصیت ها و احساسات مختلف چیزی جز فریبنده نبود.
پیر پس از یک صحنه به خصوص تکان دهنده گفت: "تو یک هدیه داری، ونسا." اما سوال واقعی این است که آیا شما استقامتی برای ادامه دادن دارید؟
ونسا با صدای ثابت نگاهش را دید. "مرا امتحان کن."
حکم: ستاره ای متولد شده است
با نزدیک شدن به پایان امتحان، فضای اتاق تغییر کرد. تنش اولیه جای خود را به احترام و تحسین متقابل داده بود. پیر یادداشت هایش را گذاشت و مستقیم به ونسا نگاه کرد.
در حالی که لحنش سنجیده شده بود، گفت: «خوب کار کردی. "اما یک چیز دیگر وجود دارد که باید بدانم. چرا اینقدر این را میخواهی؟»
پاسخ ونسا فوری و صمیمانه بود. "چون من تمام زندگی ام را با رویای چنین لحظاتی گذرانده ام. من میخواهم داستانهایی تعریف کنم که مردم را تکان دهند، و به آنها احساس واقعی بودن بدهند. این برای من فقط یک شغل نیست، بلکه هدف من است.»
پیر به عقب خم شد و لبخند نادری بر صورتش نشست. "این چیزی است که من می خواستم بشنوم."
تصمیم مشخص بود. ونسا هیلز نه تنها استانداردهای بالای پیر وودمن را برآورده کرده بود، بلکه از آنها فراتر رفته بود. همانطور که او در آن روز استودیو را ترک کرد، نه تنها وعده ایفای نقش، بلکه آغازی برای حرفه ای قابل توجه را با خود همراه داشت.
ونسا در حالی که به هوای مطبوع بوداپست رفت با خود زمزمه کرد: «این تازه شروع است. و حق با او بود.